نورٍ باران | |||
بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش
زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش
دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو میرسم اینک به سلامت نگران باش
خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش
ای درج محبت به همان مهر و نشان باش
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش
حافظ که هوس میکندش جام جهان بین
گو در نظر آصف جمشید مکان باش
پادشاه تنهایی بر قصر کوچک قلبم چیره شده است ، سلطنت می کند، و دست های آتشینش را بر قلبم می کشد!! طوری صدای گوش خراشش، تمام وجودم را می آزارد! و باعث بسته شدن چشم هایم میشود!
اما نه....من نمی خواهم هنگامی که باز می آیی، چشمانم، بسته باشد!! تمام سلولهای وجودم بر ضدش شورش کرده اند، اما او هنوزهم پا برجاست! هنوزم هست، و نیامدنت را بهانه می کند! و می گوید، به محض آمدنش، جایم را برایش خالی میکنم! آخر او سلطان قلب هاست! پس بیا و نجاتم بده! گاهی اوقات با خود میگویم، عشقت، قلب چندین نفر دیگر را مانند من کرده است؟! اما میارزد! عشقت و آمدن دوباه ات به همه ی این دقیقه های تنهایی می ارزد! حتی برای 1 ثانیه!
اللهم عجل لولیک الفرج.
خداوندا ،
گاهی زندگی آنقدر شیرین می شود، گه تلخی ای آن از دفتر زندگی ها پاک می شود! اما، همه چیز این دنیا فانیست! در پس هر خوشی، تلخی خود را پنهان نموده است، و در عین شیرینی زندگیت، قد علم می کند....
آه....چه خوب میشه اگه من و تو، درست به هنگام حس همه ی خوشبختی ها، خدا رو که این همه نعمت بهمون داده فراموش نکنیم و آروم زیر لب بگیم: الحمدلله!
از پیری شنیدم که می گفت: هر موقع احساس خوشبختی کردی، سرت را جلوی پروردگارت به سجده فرود بیاور و، شکرش کن برای همه چیز!
ای که هزار، هزار شمع در انتظار یک نگاه تو سوختند . شوری است عشق تو و دلنشین غمی است به انتظار قدمهایت زیستن، بدان که مصراع زندگیم با قافیه تو پایان خواهد یافت. بیا که اگر تو بیایی تمامی شبهای یلدای غم سپیده صبح را مهمان همیشگی دلم خواهد کرد... نمیدانم آیا دل کوچکم تا ظهور تو در تکاپو است یا تا غروب آرزوهایش چیزی نمانده.... اما ... غمگینام و میترسم که دلم از جنب و جوش بیافتد و تو نیایی.... افسوس، من و کلمات مجنونم شاید روز آمدنت را نبینیم من به همه کسانی که آن روز تو را میبینند و در دو سوی خیابانها قلبهای سبزشان را به تو هدیه میدهند، حسودیم میشود!
22337:کل بازدید |
|
2:بازدید امروز |
|
1:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
لیلی
دختری هستم، اهل مشرق زمین، مسلمان و بلند پرواز! | |
لوگوی خودم
| |
فهرست موضوعی یادداشت ها | |
رخ . گل . | |
بایگانی | |
شهریور 1388 مرداد 1388 | |
اشتراک | |